آیا سرنوشت لیبی در انتظار ایران است؟

زمانی در تاریخ می خواندیم که نرون پادشاهی دیوانه بود و شهر رم را به آتش کشید یا خواندیم در افسانه هایمان که ضحاک ماردوش ستمگری خونخوار بود ولی هیچ یک را باور نداشتیم به جان. هزاران سال بعد در دنیایی که به نظر سراسر مدرن است شاهد مردی هستیم که فی الواقع در نهایت جنون است. اصولا حرکات و رفتار قذافی در لیبی بویی از عقلانیت نبرده نهایت جنون است این حکمران دیوانه. اما چون روز روشن است که گروهی برای او میجنگند ، نمی توان انکار کرد مزدوران نیجر و بیجارگانی که به عشق پول نفت برای او می جنگند اما ساختار مردم کش ارتش لیبی مردمان لیبی اند که برای مردی مجنون و دیوانه مردمان خود میکشند. با درجاتی تخفیف وضعیت مشابهی را در ایران ببیند . مردمانی که برای خود ما 20 سال پیش نماینده رسمی دیوانگان بودند بر کشور حاکمند. سربازانشان نه مزدوران بلکه اکثرا مردم این کشورند و در باورشان همان میگذرد که در باور سربازان لیبی.  

فرقی نمی کند کجای دنیا باشد وقتی حاکم دیوانه باشد ، نظامیان خواهند ایستاد هر چند خود بدانند که بر باطلند. نمونه ایران در زمان محمد رضا شاه و مصر و تونس نمونه حاکمان مستبد عاقل است  سرانی که عطای قدرت را به لقای آن در نهایت بخشیدنند و دست به قتل عام مردمان خود نزدند .و ایران اکنون و عراق صدام و لیبی نمونه بارز بازگشت نرون ها به قدرت. حتی اگر در قرن 21 باشیم اینان هرگز و به اندازه نوک سوزنی از آنچه دارند نخواهند گذشت حتی اگر هزار هزار بکشند . چگونه میخواهیم که با حرکت مدنی مان آنها را مقهور کنیم حال آنکه از کشتار های آنها هنوز بیست سی سال نگذشته است . این حاکمان به هر روی و هر روش باید از قدرت پایین آورده شوند. اینها دیوانگانند و نیروی نظامی در دست اینان اژدهای هفت سر و بی مغزی است که تا آخرین نفس خود بر جان ملت شعله می افکند.

هنوز می خواهند نظام فکری خود را حفظ کنند

اصلاح طلبان اگر چه گروهی از نخبگان و دانش آموختگان اواخر دوره پهلویند که نشان آنست که از بهره هوشی خوبی برخوردارند، اگر چه گروهیند که در جریان جنگ و سالهای بعد از آن آبدیده شده اند اما با همه اینها نظام فکری آنها و حافظه تاریخی که به آنها منتقل شده از طریق سیستم حوزوی و بنیاد دینی است. آنها هنوز ذهن های شرطی شده دینی خود را دارند هر چند تعدیل بسیار یافته اند اما هنوز با ریشه ای ترین عامل انحرافی و سیاه چاله فکری خود رودر رو نشده اند. هنوز منتظر بیان حق از جانب مرجع تقلیدند. هنوز مانند سایر ما ایرانیان بدنبال فردی بالادست برای احقاق حقوق خودند ولی نگاه آنها از زاویه مذهب تشیع صد چندان تشدید شده است. ذهن شرطی شده آنها که نوشدارو را هنوز در دینداری میداند هرگز به آنها اجازه زیر سوال بردن بسیاری از کژی ها را نخواهد داد  

اما نیمه پر لیوان اینکه به پشتوانه همین ذهن شرطی شده آنها دارای تمایلی ناخودآگاه به انجام اعمالی از قبیل ایثار و فداکاری در قبال اهدافی که به آن معتقدند میباشند که این از نکات مثبت حضور آنها ست.

خشونت یا شجاعت

خشونت سیستم حاکم در ایران با مردم خود قابل اغماض نیست اما در مقایسه با اتفاقات کشور های عربی و آنچه که حاکمان آنها با مردم کردند به موش و گربه بازی می ماند. در خبیث ترین شکل اتفاقات منتشر شده در ایران عبور خودروی نیروی انتظامی از روی مردی به تصویر در آمده . یا شهادت ندا به عنوان واقعه ای تراژیک.  

 در واقع با بررسی فیلمهای اتفاقات یکسال و نیم اخیر و آنچه خود در تمامی روزهای پس از انتخابات دیده ام و مقایسه آن با وقایع کشور های عربی نوعی ناسازگاری بین  آنچه در ایران میگذرد و آنچه آنجا میگذرد احساس کردم.  نگاه کنید که طرفداران رژیم مصر نه از روی یک نفر که از روی صدها تن میگذرند. نگاه کنید که نه ناغافل به مانند ندا که به مردی که در مقابلشان ایستاده و تمنا میکند شلیک میکنند.

 

بررسی همه جنبه های این تفاوت بدون دخالت اغراض و نیات نیاز به نوشته ای طولانی دارد که از حوصله خواننده گذری وبلاگ خارج است اما به صورت نکته وار به چند نکته اشاره باید کرد 

حکومت های عربی بر خلاف ایران  و به مانند شاه ایران تنها بر قدرت نظامی حکومت کرده اند ولی حکومت  ایران در طول سی سال به طور هدفمند به دو پاره کردن جامعه پرداخت. فراموش نکنیم در انتخابات دوم خرداد 7 میلیون نفر به نماینده رسمی رهبر ایران رای دادند یعنی در بد ترین حالت 1 تا دو میلیون از این افراد با توجه به خصوصیت و خط فکری افراد جان بر کف برای حفظ سیستم خواهند بود. به دلیل قدرت سازماندهی بالای این گروه و عده واقعا چشم گیر آنها تقابل آنها با نیرو های پراکنده هماره به برد این گروه منجر میشود. 

این اقلیت به مراتب فعال تر از اکثریت غالب ولی پاسیو است 

نکته دوم انباشته شدن نفرت و خواسته هاست. نفرت و انتقام انباشته شده در طول سالیان دراز هر چه که بیشتر باشد شدت انفجار نهایی را افزون خواهد کرد . تخلیه این بار نفرت در نهایت منجر به فروکش کردن حرکتها میشود. از سوی دیگر حرکتهای مردمی خصوصیت تحریکی دارند و در صورت تداوم به صورت گلوله برفی عمل میکنند . تمام خصوصیات ذکر شده در جنبش های مصر  تونس و لیبی قابل مشاهده است. انباشت سی  یا چهل ساله دیکتاتوری، حرکت مداوم در حالی که جنبش سبز به عنوان پیشروی این جریانات نه مداوم است و نه دارای چاشنی و محرک مقتدر لازم .

نیروی جنبش بعد از انتخابات به مثال شکست سدی بود که میتوانست بسیاری آلودگی ها را بشوید اما حجم عطیمی از این انرژی به شوره زار رفت  و اکنون برای نیمی از آن شکوه باید انرژی صد چندان و فراخوانهای متعدد داد تا اکثریت به حق را گرد هم آورد. و در بخش دوم جنبش به شدت ناهماهنگ و عدم تداوم است. از این رو تا این لحظه جز بر خواستن و ضربه خوردن نتیجه ای نداشته است. البته اینکه در ادامه مسیر و در صورت پیروزی کارکرد و نتیجه آن بهتر از نمونه های عربی باشد باید صبر کرد و دید.

نکته آخر اینکه بعد از این همه فشار و بار اقتصادی بر دوش ایرانیان هنوز گمان نمی کنم به سطحی از نیاز رسیده باشیم که حتی فکر حضوری چون مردم تونس را  در ذهن بپروریم چه رسد به شکوه و ایستادگی مردم مصر. 

از شجاعت مردم سبزمان غافل نیستم ولی همانند همیشه تاریخمان ما تنها رستم و آرش داریم  تنها تک ستاره های شجاع ، ما هنوز به آن مرز شجاعت همگانی نرسیده ایم

غیرت اندر بندهای بندگی پیچان 

عشق در بیماری دلمردگی بیجان 

کس نمی جنبید چون بر شاخه برگ از برگ 

سنگر آزادگان خاموش 

خیمه گاه دشمنان پرجوش