مولوی هیچ ربطی به ایران نداره

امروز تو تاکسی بودم که از رادیو شنیدم مثنوی مولوی به عنوان یکی از آثار ملی افغانستان معرفی شده.(البته خبر مال چند هفته قبل بود) قسمت جالب بعد از خبر بود. مجری با یه صدای حق به جانب برگشت گفت که آره دارند مفاخر مارو به حراج میزارند و ترکیه و تاجیکستان هم مدعی مولوی هستند و....

بعدش  هم ادامه داد که مولوی در کل عمرش در سرزمینی که فعلا افغانستان نام دارد حتی قدم هم نزده است.

حکایت جالبیه این ناسیو نالیست بازی های ما. تا جایی که من یادم بود این مادر مرده تو بلخ بدنیا اومده و همونجا هم بزرگ شده. حالا بگذریم شاید من اشتباه کنم. مسئله اصلی احساس صاحب بودن افرادیه که اصلا تو ظرف مکان و زمان نمی گنجند.

فرض کنید یه شاعر اهل آفریقای جنوبی که راه بیفته دور دنیا و تو سفرش چند روزی رو هم تو انگلستان بمونه بعد هم بره مقیم آلمان بشه و همونجا کتاب چاپ کنه (و جایزه نوبل هم بگیره)

و در نهایت اونجا فوت کنه . خنده دار ترین حالت که متصوره اینه که انگلستان مدعی بشه این شاعر بلند آوازه افتخار ملی ماست و آلمان ها دزد فرهنگیند و جالب تر از اون اینکه این شاعر هیجوقت درآفریقای جنوبی نبوده. شما به عنوان ناظر بی طرف، احمقانه تر از این ادعا تا حالا شنیدید. شاید کتابهای اون بدبخت بیشتر از هر جای دنیا تو انگلیس خونده بشه ولی آیا طرف انگلیسیه.

نکته دیگه اینکه حداقل من که نتونستم حتی یک کلمه مربوز به ایران و ایرانی تو کتاب های مولوی در بیارم.

نکته آخر اینکه مولوی و اشعارش افتخار زبان نحیف فارسی هستند  و مطلقا به ما ایرانی ها هیچ ربطی ندارند.

اندر حکایت شکایت از نامجو

در این دنیا که اگه تو بورکینافاسو هم یه اتفاق جالب و جدید بیفته یه ساعت بعدش شرح ماوقع و عکساش مثل بمب میاد رو اینترنت، حکایت آدمای عصر حجری خیلی باحاله یکیش هم این سلیمی. یادش بخیر دز دوران کودکی به اقتضای سن هر کسی چند تا جکی بلد بود. شاید شما هم این تجربه رو داشتید که تو ایام جونی بعضی از این بچه پاستوریزه های مذهبی واسه خوشمزگی جک میگفتند و جالبی کار اونجا بود که دست کم این جک رو شما 15 سال قبل شنیده بودید.

اینو گفتم واسه تحلیل تحجر و عقب موندگی افراد کریه المنظر و دلی مثل سلیمی که تازه بعد از سه چهار سال یه موسیقی عجیب از محسن نامجو شنیده. ببینید این احمق چقدر از قافله عقبه. تو این همه مدت کم نبودند افرادی که این آواز رو شنیدند و قطعا کم نبودند آدمای مذهبی تو این جماعت.

حالا بعد این همه مدت یه انسان نئاندرتال به چه دلیل میتونه همچین شکایتی بکنه .

از دو حال خارج نیست که یا واسه خود نمایی و پاچه خواریه یا از سر اعتقاد که اگر دومی باشه یا اعتقاد بقیه مذهبی ها که این آهنگ رو گوش کردن اعتقاد نیست یا این یارو تو مایه های خوارج و طالبانه.

ماجرای خیالی پارالمپیک سیاتل

تا حالا چند بار یه ایمیل جالب برام اومده . حکایت چند تا ورزشکار معلول که حین مسابقه از قهرمانی صرف نظر میکنند و برمیگردند و به یکی از شرکت کننده ها کمک میکنند. قصه تاثیر گذاریه.ولی متاسفانه دید من به زندگی اینقدر لطیف نیست و دنیای واقعیت از نظر من با این داستان ها مطابقت نداره. داستانها و افسانه ها و عشق ها و قهرمانها همه افیونهایی هستند تا ما را به زندگی سخت و ناشادمان ادامه دهیم و آنکه شاد است در افیون شادی غوطه ور شده و آنکه غمگین در اندوه دانایی .

بگذریم از این مقدمه بی ربط

حکایت داستان بالا بود . طبق معمول دنبال اصل ماجرا گشتم. هر چی گشتم کمتر منبع درست و حسابی دیدم. یه سری به ویکی پدیا هم زدم همونطور که انتظار داشتم اصلا پارا المپیکی در شهر سیاتل برگزار نشده. با انواع کیورد ها هم از تو گوگل چیزی در نیومد.

 

بازم یکی از داستانهای زیبای انسانی به نظر از اساس افسانه در اومده. اگه دوستان کسی رفرنس درست و حسابی پیدا کرد ما رو هم خبر کند.